پاسخ دعا

I asked God for courage, courage
to face the trials of this world.
I waited patiently,
but I heard not a word.

از خدا جرات خواستم

جراتی که بتوانم از امتحانات این دنیا به راحتی بگذرم

من صبورانه منتظر بودم اما کلمه ای نشنیدم 

I asked God for strength,
so I could face everyday.
I listened and listened,
but not a word did he say.

از خدا نیرو خواستم تا بتونم همیشه با مشکلات روبرو شوم

من منتظر شدم و گوش فرا دادم و اما او هیچ کلمه ای  نگفت

I asked God for wisdom,
and waited for the reply.
Oh the silence was deafening,
so I let it slide by.

از خدا فرزانگی خواستم و منتظر پاسیخش شدم

اما سکوتش کر کننده بود

پس اجازه دادم آروم بشه

Then I asked for serenity,
and some love I could hold.
Just a small piece of heaven.
Things more precious than gold.

من از خدا‌ آرامش خواستم و عشقی که بتونم برای  خودم  داشته باشم.

فقط یک ذره ای از قدرت پروردگار

چیزهایی بسیار با ارزش تر از طلا

Everynight I would pray ,
faithfully , without doubt,
for all these things that I wanted ,
till my faith had run out.

هر شب تمایل به دعا داشتم

صادقانه و بدون شکی

برای همه چیزهایی که می خواستم تا اینکه

دیگر اعتقادم به آخر رسید

Then I woke up this morning,
and I could clearly see ,
he had given me ALL these things and more,
when he introduced you to me !

و امروز صبح من بیدار شدم و با وضوح می تونستم ببینم

که او همه چیز را و حتی بیشتر از اون رو به من داده

وقتی که تو رو به من معرفی کرد